برای تو نوشت

برای تو نوشت

دلنوشته-احساس من
برای تو نوشت

برای تو نوشت

دلنوشته-احساس من

دنبال یه دوست میگردم کسی که بشه همدلانه و بی دغدغه ساعتها حرف بزنم و ترس نصف جانم را به یغما نبرد 

نگران اینی که قراره اتفاقی بیافته من بعضی وقتا بهش فکر میکنم همین اضطرابی که تصور می کنی باعث می شه از کار و زندگی بیافتی نمی دونم چی مضطربم می کنه  

نگران اتفاق افتادن اینده نامعلوم رسیدن به همون کاسه چه کنم 

کاش سه چهار نفر بودین یعنی شما ضرب در ۴  

چه فایده ای داشت  حداقلش چهارتا مبحث مختلف رو می تونستم پیش ببرم 

ببین اوکیه که بگذری ازش ولی واقعا تعجب می کنم از تو این موضوع منو از زندگی انداخته بعد فکر نمی کنی مربوطه  

چیه که از حرف زدنش هم گریزونی 

نکنه اضطراب بهانه  

قضیه پایان نامه و تدریس و کارای مختلف   قراره با این اضطرابه یه جور فرار بکنی از این کار؟ 

فعلا نتیجه اش همین شده  

نه مثل اینکه نتیجه اش این نیست قراره اتفاق بیافته  قراره بزاری کنار و قصه این بشه که ای من مضطربم ها؟ 

من فکر میکنم تو خودتم خبر نداری داره چ اتفاقی میافته ولی مثل اینکه اینجوریاست...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد