امروز همه تایم داشتی منو آروم می کردی ...
به هر حال هفته دیگه دوجلسه داریم هفته اخر نه اینکه من نخوام ببینمت!؟؟! یک سمیناره که اتفاقا تو مشهده و به خاطر اینکه سمینار رو می خوام شرکت کنم جلسه نداریم
هفته دوم عیدم تهرانم اگه بخوای هفته دومم می تونی جلسه داشته باشی ولی اختیاریه
هفته سوم رو با اینکه یک جلسه تعطیل بود بهت دادم
هفته چهارم اسفندم چون سمینار هستم نمی تونم جلسه بدم تو تلگرام انلایم اگه موضوعی بود می تونی بهم بگی
خب یعنی عملا هفت هشت ده روز جلسه نداریم...
من هاج و واج اون دیدنتم!!! که مطمنمم که از عمد گنجوندی اون وسط و بی خیال نشستی ببینی چ میکنم
اینکه یک رابطه اخر عاقبت خوبی نداره یا به جدایی می رسه یا پایداری لازم رو نداره وابسته شدن اذیتم می کنه
رابطه باکی پایداری نداشته باشه ؟
مسلما شما بیشترین پایداری رو داشتین
ولی کاملا واضح می تونم بگم هیچ کس رو ندارم که اینقدر پایدار کنارم باشه ولی وقتی باهام در مورد جلسه سال اینده حرف میزدین من از استرس زمان رو هم گم کرده بودم
حس گناه جلسه پیش .... تو گفتی من به جز دیگران نسبت به خانواده این حس رو دارم
من از تو پرسیدم به کی و چجوری ؟ به خانوادت؟
من وقتی این حس رو دارم می دونم ولی نمی تونم جلوشو بگیرم
حس اشتباه؟ کدوم حس اشتباهه؟؟؟
من اگه اون کاپشن رو دوست نداشتم هیچ وقت نمی تونستم دوسال تحمل کنم که ندمش به داداشم
تو همچنان تصور می کنی اون احساس گناهی که پشت این حسه وجود داره اشتباهه......... این تصور تویه
آنجا که دلت درگیر تنهایی شد گذری بر کوچه دلنوشته های پاییزی من بزن
paiizlove.avablog.ir