برای تو نوشت

برای تو نوشت

دلنوشته-احساس من
برای تو نوشت

برای تو نوشت

دلنوشته-احساس من

شنیدار نوشت ۹۵/۱۲/۱۵

تعریف خواب رفتن برای تدریس ادبیات کلاس چهارم به یک پسربچه

این خونه دقیقا خونه ایه که من وقتی خودم چهارم دبستان بودم اونجا بودیم

من یادم می اومد که توی اون خونه از میله بارفیکس أویز شدم

دیروز وقتی بهم گفتین پس باید خیلی موطب خودت باشی

به این فکرکردم که من چند وقته به مرگ و خفه شدن فکر می کنم چرا؟

کلا نمی فهمیدم که برای چی اینا تو ذهنم میاد ؟ تا اینکه یادم از برخورد بابا نبوده ولی دارم به این فکر میکنم

امروزم وقتی صبح پاشدم که این خواب رو دیده بودم و صحنه هایی که از میله بارفیکس آویز شده بودم رو یادم یم اومد من اون موقع توی اون جند ساعتی که آویز بودم اونقدر فشار سیستمی تو سرم زیاد بود که حداقل توی اون سن فکر می کردم که الان می میرم پاهام بسته بود و هیچ جوری نمی تونستم سرم رو بالا بیارم و مرگ رو می دیدم ... مامان هم فقط می اومد و می گفت همینو می خواستی؟ خوب شد؟

اینجوری حس می کنم که این باز شدنم به خاطر اومدن یک همکلاسی دم در و پیله کردن اون که باید منو ببینه و مامان مجبور شده بود که بیاد منو باز کنه

یعنی زودتر هم می تونسته بازت کنه؟؟

ادم بزرگ یعنی نمی تونه باز کنه؟

این دانش آموزی که تو خوابت بود کلاس چندم بود؟

کلاس چهارم

اوهم ....چهارم

خب من رفتم به یک دانش آموزی درس بدم که کلاس چهارم بود .. اونم درست توی خونه ای که خودم توی اون خونه کلاس چهارم بودم

تو این دفعه رفتی چادر بخری چند تا خریدی؟

...................

چادر رو ربط نداده بودم که ....

من یک سوال دارم از تو

اینکه مادرت بهت فقط گفت چرا چادر می خری؟

قصه چیه یک روز می خوای از خونه بری بیرون و میگی می خوام بی چادر برم... همه به دست و پات می افتن

بعد می خوای بری ساعت بخری به مناسبت اینکه تدریس داشتی و حقوقش رو گرفتی و خواستی یادگاری نگهداری

بعد بلافاصله می ری ۴ تا چادرمی خری و حالت بد میشه و خواب می بینی که همه دارن تنبیهت می کنن و عصبانی ان ازت؟

اینقدر حالت بد می شه که بدو بدو میری ۴ تا چادر می خری....

اگه بخوام گیر بدم می گم تقدم تاخر اینا باهم فرق داره

من چند ساله که چادر نخریدم البته یکی اول امسال خریدم ولی بعد خوشم نیومد همونای قبلی رو پوشیدم

توی یک ماه اخیر یکسری تخفیف که دیدم رفتم خریدم ولی اخرین چادری که خریدم چادریه که همیشه بپوشم

کسی نه می تونه چادرات رو ازت بگیره نه میله بارفیکس و بچگی رو ازت بگیره همش مال خودته ..... نیازی نیست بگی چادر نیاز داشتم

همونجوری که می تونی ساعت بخری..... می تونی چادر بخری......

کی می تونه ازت بگیره چادرایی که خریدی رو ؟

همونطور که میله بارفیکس کلاس چهارم رو کی می تونه بگه چرا؟

کی می تونه ازم بگیره ...  یاد خواب شمش های طلا افتادم که گفتم مال خودمه

کی می تونه بگیره ؟ من به این فکرمی کنم که یکی بیاد بگیره ازم

من اصلا هیچ وقت از مرگ نترسیدم اینقدر که این چند وقت اینجور ترس رو داشتم

دیشب به این فکر می کردم که چقدر باید قیافه یک نفر موقع عصبانیت ترسناک باشه که یک بشر۳۵ ساله بترسه؟

آخه تا اون آدم کی باشه؟

یک بچه راحت می ترسه تا یک ادم بزرگ

شاید براتون قابل باور نباشه ولی من واقعا می ترسم

اوهم  آره اوکیه

چطوری می شه این ترس رو از ذهنم خارج کنم؟

این باور رو دارم که بابا این کار و نمی کنه ولی نمی فهمم این ترس از کجا میاد

اگه فکرکنم می ترسم بابا بکشدم اره ولی اصلا من همچین فکر نمیکنم

شاید اون ادم اونقدر مهربون باشه که خفه کردنشم خوب باشه لذت بخش باشه

یا شایدم خفه نکنه نوازش کنه!!!!

برای من خفه شدن لذت بخش باشه قابل باور کردنه برام

................

ببین صدات رو دارم ولی تو باید جوری صحبت کنی که من متوجه بشم...بگو....

من ....... ما تو خونه به هر حال اعیاد و مناسبتی روبوسی کنیم ولی من خیلی وقتا به این فکر می کنم که دقیقا چند ساله که کسی نه بغلم کرده و نه نوازشم کرده

همممممممممممم  اوهم اوهم

حتی تاریخم دستمه ..بابابزرگ آخرین نفری بود که این کارو کرده .......  همین دیگه هیچی

بعد شما بهم می گید که کی می تونه تو رو از داشتن هر حسی منع کنه

من میخوام بگم وقتی حسی باشه ولی ندونی چکارش کنی برای چی باید باشه؟

پس قصه سر خفه کرن نیس

اون کسی که می خواد خفه کنه ممکنه ادم رو بغلم بکنه!

دستش که بهت می خوره...

اوهم همممممممممم   خب؟

چرا همه چی یک جور دیگه می شه؟

من حتی از اینکه بخوام به همچین چیزی فکر کنم اینکه بخوام به شما بگم همچین چیز مزخرفی رو

اره می فهمم ولی می خوام یک چیزی بگم

این چیزها تو ذهن تویه و تو داری به من میگی بیرون از ذهن تو نیست ... توی خونه تو نیست... می فهمی

اگه این آرومت میکنه می خوام بدونی....  این قضیه بیرون اتفاق نیفتاده توی ذهن تویه و تو داری به من می گی .... قرار نیست اینقدر حالت رو بد کنه

مثلا چی اتفاق نیفتاده؟

اینکه یکی که تو رو خفه کنه بغل کنه یا دستش به تو بخوره

متوجهی؟

اوهمممم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد