برای تو نوشت

برای تو نوشت

دلنوشته-احساس من
برای تو نوشت

برای تو نوشت

دلنوشته-احساس من

خیلی قرقاطی بود نمی دونم چرا اصلا چرا به اینا فکر کردم نمی دونم

توی ذهنم خونه همه جوانهای فامیل رو اعم از اونایی که عید رفتم خونشون یا قبل عید یا به هر حال توی این مدت رفتم همه رو بررسی کردم

پقیقا هم خونه هاشون رو با هم و سطح رفاهشون رو و اینکه نوع تفریحاتشون

دیگه لحظه های شادی رو که گه گداری بین دونفری هایشان به طور اتفاقی دیده بودم

و البته شاید به طور خاص بیشتر وحید و رحیمه جلوی چشمام بودن

نمی دونم چرا اصلا چرا به اینا فکر کردم

جالب اینکه از هر گوشه ای یک چیز را یعنی شایدبهترین را گلچین می کردم  که این چقدر خوبه مثلا

ولی آخرش به این نتیجه رسیدم که من از هر قسمت هر زندگی یک توقع های پنهان دارم

که اینا درواقع به نوعی نشون می ده

بعد هم دیگه اخرش همه این تصورات و دیدن ها بارم شد عذاب اور

و اخر اخرش شد اینکه برای نشنیدن صدای خنده وحید و رحیمه صدای تلویزیون رو تا اخرین درجه برده بودم بالا

و هر چی مامان می گفت کم کن محل نیم دادم

و تازه توی این صدای بلند تلویزیون بازم گوشم به این بود که ایا صدای خنده اونا از توی اتاق در بسته میاد یا نه

خب برام عجیب بود

من هیچ وقت اینجوری همه رو با هم مقایسه نکرده بودم

البته شده که از شادی بین برادرام و خانمهاشون حالم بد بشه

ولی خب معمولا سعی می کنم موقعیت رو ترک کنم

پلم می خواد جیغ بزنم چون این چور تجربه ها رو زیاد داشتم امسال عید و این حس عصبانیت بهم می داد اینکه من نباید ناراحت بشم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد