برای تو نوشت

برای تو نوشت

دلنوشته-احساس من
برای تو نوشت

برای تو نوشت

دلنوشته-احساس من

ببین منم دلم محبت میخواد اصلا از همه نوعش اینقدرم رو مخم نرو   

اینقدرم همه چی رو تفکیک نکن  

منو زجر می دی که چی بشه ؟  

منی که تا حتی قبل اینکه صدات رو بشنوم همه جوره دارم داد می زنم گریه می کنم حالم بده می خوام هرچی دلم می خواد بارت کنم ولی تا صدات رو می شنوم اینگار هیچی نشده حتی خیل وقتا یادمم میره که چی بوده و چرا اصلا ناراحت بودم وبه خاطر همین خیلی وقتا می نویسم که حتی وقتی تو همچین شرایطی گیر کردم بدونم که چی شده و حداقل خنثی و بدون هیچ حسی هم که شده بهت بگم که چقدرحالم بد بوده  

تو همش منو داری به یک چیزی می رسونی که دست من نیست 

و من عذاب می کشم چی بگم بهت ؟ هان؟؟؟؟  

عشق... کمبود یا اصلا نبود عشق 

احتمالا چشمات الان گرد شده که از چی به چی میرسم!  

خب الان که اولا هیچ کس نیست  

بعدم تو هنوز نمی فهمی که من مشکل اعتماد کردن دارم به عنوان اولین مانع ارتباط... یا خودت رو به نفهمی زدی که چی بشه من نمیدونم  

من الان سر یک پایان نامه به هیچ کس نمی تونم اعتماد کنم  و البته از شانسمم به هر کی مراجعه هم کردم بازم برای کمک.... بهم گفته که کمک نمی کنه چون استادم نیست یا چون نفعی براش نداره کمک کردنش به من 

یادت رفته احتمالا که من چطوری جلسات باهات رو شروع کردم ؟ یادت رفته ساعتهای سکوتم رو؟ یادت رفته ناتوانیم در حرف زدن رو؟ یا چون الان وقتم کم میارم برای حرف زدن و گاهی یک ریز حرف میزنم فکرکردی تغییر کرده ؟

من حتی یک دوست صمیمی که بهش اعتماد کنم ندارم تو همه رابطه هام حسم اینه که سربار دیگرانم یا این حس رو دارم که مواظب باشم آسیب نبینم! ب به نظرت کسی که اینقدر حتی توی یک رابطه ساده مشکل داره می تونه وارد یک سیستم رابطه ای دیگه بشه؟ 

وقتی جلسه ای تعطیل میشه همیشه می خوام که جبرانش کنی ؟ می دونم که میدونی چرا ولی بازم می خوام بگم  

چون اولا با تکرار نکردن اون روز و نداشتنش من سریع موضعم به این سمت می ره که مهم نیست و بعد یک مدت اون اهمیت و اون هدفه کمرنگ میشه برام و به راحتی بعد یک مدت می تونم کلا بی خیال بشم جلسات رو نخوام ادامه بدم! و من میدونم که نباید بزارم همچین بلایی رو سر این جلسات بیارم چون دستم به هیچ کس دیگه ای بند نیست و می دونم نمی تونم کسی رو جایگزینتون کنم  

دومین دلیلش فکر و احساس عمیقیه که از این کنسل شدن جلسه به من دست می ده و فکر می کنم از دستتون دادم ...وحشت تنها موندن دوباره اونقدر برام سنگینه که همین حضور شما همه دلگرمیمه و هرچیزی که باعث بشه این فکر رو بهم القا کنه که من هیچ کس رو ندارم حتی شما هم حاضر نیستی با اینکه پول میگیری کنارم باشی رو  با تمام قدرت جلوش وامیستم  

چون احساسم به همه ادمهای اطرافم اینه که منافعی دارن کنارم وگرنه نیستن... 

الان ببین یک تعطیلی عید فطر چطوری بهمم ریخته 

که تازه مطمئن هم نیستم شما سه شنبه رو تعطیل کنید یا نه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد