برای تو نوشت

برای تو نوشت

دلنوشته-احساس من
برای تو نوشت

برای تو نوشت

دلنوشته-احساس من

من- تو- خشم

بعد از جلسه سه شنبه  دستاوردهای ذهنی عجیبی داشته ام

مثلا فهمیدم که چه جالب به شدت از تو خشمگینم آنقدر که تا همین الان هم این شدت خشم و عصبانیت فروکش نکرده و فقط حواسم را پرت می کنم

و فهمیدم که  از بس  تومحکم و نفوذ ناپئذیری  من به شدت حواسم هست پیشت کم نیارم و این مسلما موانعی رو برام ایجاد میکنه و تازه اصلا هم دست خودم نیست و کلا کل کل با تو و بردن هم نه مساوی بودن در حد تو هم برام یک برده یک برده بزرگ که برام لذت بخشه

نمی دونم چرا اینا و چرا بعد این جلسه ولی خب به هر حال همینجور که بارها هم اعتراف کردم از اینکه باهات مبارزه کنم و در کل تورو تو چالش بندازم لذت می برم اگرچه ناخوداگاه اینکارو میکنم و بعدش می فهمم تنها هدفم مثلا همین بوده که تورو به چالش بکشم و مجبور بشی باحواس جمع تر و ذهن درگیرتری به من فکرکنی و یا احیانا عصبانی بشی لذت می برم! اصلا دلم نمی خواد نسبت بهم آروم و مطمن باشی ... دلم می خواد به شدت به تکاپو بندازمت که شده درخواست کمک کنی از همه همکارات اینکار رو بکنی

اینا از کجا رو شد؟ از اینجا که خب من از دست تو فهمیدم عصبانیم و چرا اونوقت؟

چون در آخرین جلسه قبل تعطیلات تهدیدم میکنی که اگه قرار باشه به خودت آسیب بزنی قطعا این جلسات به درد نخواهد خورد در نتیجه این موضوعی که باعث می شه که تو دست به اقدامی بزنی و اون اقدام به تو اسیب بزنه این جلسات به درد تو نمی خوره و اگه این اتفاق بیافته قطعا جلسات ما ادامه پیدا نمی کنه  اما میشه به جاش کاری کرد راجع به این موضوع صحبت بکنی قبل اینکه اقدامی صورت بگیره و نکته دوم اینکه تو اینکه جلست رو کاری بکنیم که هفته ای که سفری جلسه رو داشته باشیم

بعد چی میشه نتیجه این تهدیدت ؟ هیچی کشک... یعنی بهت زنگ می زنم میگی خب باشه جلساتمون دوهفته تعطیل ؟!! الان چه سنخیتی بین پیامک من که بهت گفتم حالم خرابه و تصمیم تو چه سنخیتی بین این تهدید و توبیخ و تحکم که توی مسافرت هم جلسه ات هست و با من هماهنگ میکنی با تصمیم مبتنی بر حرف من که گفتم من تایمهام مشخص نیست وجود داشت؟ خب اره تایم های من مشخص نیست درست و اصلا کلا هم این قابل ئیش بینی بود چون من تنها که مسافرت نرفتم ولی اصرار و تحکم تو هم به شدت ترسوندم و هم حالم رو خوب کرد !! ولی بعد درست برعکسش عمل کردی! خب مسلما عصبانیتم تمومی نداشت و حد اندازه هم نداشت که اگه اینقدر میشد موضوع رو کنترل کرد و ازش گذشت چرا اینجوری حرف زدی باهام؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد