برای تو نوشت

برای تو نوشت

دلنوشته-احساس من
برای تو نوشت

برای تو نوشت

دلنوشته-احساس من

همینجوری های من

یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم !

روح نفرین شده ای در قفس تن دارم

در رگ و مویرگم درد به خود می پیچد

تو ولی فکر بکن قلبی از آهن دارم !

ساکتم، حرف ولی پشت سکوتم کم نیست

بسته لب هام، نخ صبر به سوزن دارم

بیخودی سعی نکن درد مرا درک کنی

این جنون را توی این شهر فقط من دارم !

قطره ای بودم و مرداب شما حبسم کرد...

به زمین می روم آخر تب رفتن دارم !

حقِّ حق گفتن اگر حلقه ی دار است، چه باک؟

های منصور ببین! مثل تو گردن دارم !!!

حیف! فریاد مرا بغض به یغما برده

یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم !یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم !

روح نفرین شده ای در قفس تن دارم

در رگ و مویرگم درد به خود می پیچد

تو ولی فکر بکن قلبی از آهن دارم !

ساکتم، حرف ولی پشت سکوتم کم نیست

بسته لب هام، نخ صبر به سوزن دارم

بیخودی سعی نکن درد مرا درک کنی

این جنون را توی این شهر فقط من دارم !

قطره ای بودم و مرداب شما حبسم کرد...

به زمین می روم آخر تب رفتن دارم !

حقِّ حق گفتن اگر حلقه ی دار است، چه باک؟

های منصور ببین! مثل تو گردن دارم !!!

حیف! فریاد مرا بغض به یغما برده

یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم !.

شنیدارنوشت ۹۵/۱۲/۰۱

دارم صدای ضبط شده جلسه رو گوش می دم

حس می کنم خیلی نامردی تو بهتر از من همه چیز رو می دونی یعنی تو یقین داشتی من بازهم تعداد جلسات رو ننوشتم !

اینو وقتی فهمیدم که توی خونه با صفحات خالی بهمن ماه روبه رو شدم ! و به این فکر کردم دفعه قبل کی . کجا مثل این دفعه ننوشته بودم آیا وجه مشترکی داره یا نه؟ چقدر احتمال داره مچم رو بگیری وقتی بفهمی این دفعه هم ننوشتم؟!

در مورد حس گناه و لذت حرف زدم که با این که دلبری کردن با هرزه گی دوتا حس متضاد رو در کنار هم قرار دادی و من به این نتیجه رسیدم که با توجه به حرفهای شما باید پس بگم حس هام جابه جا شده و کل حس هام اشتباهیه.... البته واقعا وقتی این حرف رو زدین با خودم گفتم که کاش اینکارو حتی ناخودآگاهم کرده باشم... یعنی اگه یه روزی بفهمم همچین کاری رو ناخودآگاه هم کردم حس خوبی بهم دست می ده چون حس می کنم یک زنم...

از جلسه خواستگاری به تفضیل برات گفتم از حس اینکه کی جرات داره نپسنده ....

و تو در واکنش به نوع حرفهام با اون گفتی:

داشتی به عنوان خواستگاری که می خوای باهاش ازدواج کنی باهاش صحبت می کردی؟

از اول نمی خواستی به عنوان خواستگار بهش نگاه کنی کل کل هم نمی خواستی بکنی ولی پیش اومد....

آخرشم گفتی من می خوام دوتا سوال اضافه کنم به این کل کل

چی می شه که تو افرادی رو که احتمال نمی دی حتی در حد ۱۰ درصد بخوای باهاشون ازدواج کنی راه می دی؟

و اینکه اونا رو به تفضیل برای من می گی؟ اینکه هر چی بگی اوکیه ولی چرا با این همه تفضیل بگی خب چی باعث می شه؟