برای تو نوشت

برای تو نوشت

دلنوشته-احساس من
برای تو نوشت

برای تو نوشت

دلنوشته-احساس من

پس شنیدار-۱

امروز یک روز از شنیدار اول این هفته گذشته است ذهن من اما هنوز درگیر واکنش های توست همانها که می گویی البته که همه عکس العمل های مرا می دانی!!

ترس از بیان لذت ها و در عین حال اعتراف به آن

اگرچه همه محتویات ذهن و فکر بی پروایم را گفتم ولی هنوز هم برام سخته باورش که چطور اصلا اینها را به تو گفتم ...

راستی چرا اینقدر لذت بردن سخته برام برای چی همه این همه نسل جوان راحتن و از بودنشان لذت می برند ولی برای من همه چی سخته؟

شنیدار نوشت ۹۵/۱۱/۰۹

تعداد شنیدارهایم با تو دارد به 8000 دقیقه می رسد  ۱۳۳ساعت است که با تو سخن می گویم جالب است آمار ساعتهای درکنار تو بودن را داشتن

امروز از اون روزهای سخت بود سخت سخت ... می دانی بعدش حالت تهوع داشتم و گریه می کردم

گفتنی هایم از جنس سختی بود و واکنشهایت آن ها را سخت تر می کرد

سخن از خواسته هایی گفتن که همزمان حس گناه را در تو بالا بیاورد و تو حس کنی که نباید حتی بهشون فکر کنی سخته ولی من امروز از آنها گفتم

از اینکه منم دوست دارم این جو غیر رسمی بین آدمهای کلاسم را اما در عین حال حس اینکه  همچین جوی گناه آلوده و عذاب وجدان از اینکه دوست دارم این رابطه های بدون دغدغه را سخت است.

اینکه من با این دیدگاه بزرگ شده ام و این را قبول دارم که موسیقی حرام است ولی حس کنی الارقم همه این آموزه های قبلی ات گاهی دوست داری به یک موسیقی گوش دهی و بدتر از أن اینکه حتی در درونت زمزمه کنی و فراتر گاه بلند تکرارش کنی

برای منی که همیشه بودن یک دختر و یک پسر در کنار هم یعنی انتهای گناه .... حس کردن این موضوع که نه اینطور نیست و قرار هم نیست که هر جمع زن و مرد و دختر و پسری معنای بدی داشته باشد و یا حاضرین در اون جمع قصد بدی داشته باشند و تو این جو را هم و این صمیمت بی حد ومرز و قید و بند را هم دوست داشته باشی آواری است بر سرت

و بدترین قسمت ماجراها عکس العمل های توست در شنیدن حرفهایم تایید و تاکید یا هر شکلی از واکنش هایت که مرا به چالشی عمیق می کشد

راستی امروز یادم رفت بهت بگم که بخشی از دلیل حس های بدم نسبت به این جمع مربوط است به طرحواره هایی که به من می گه زن باید همیشه کنار خانواده و همسرش باشه و نه اینکه مثلا جمعه شبی در یک جمع دوستانه و بدون همسرش بگذورنه یعنی داشتن تفریحاتی بدون خانواده و انفرادی نه تنها برای یک دختر جوان مجرد نیز بد است و ممکن است هر نوع برداشتی در این مورد بشود بلکه بدتر از آن این است که یک خانم متاهل نیز دقیقا چطور اجازه می یابد در همچین جمع هایی و بدون همسرش حضور داشه باشد!

فکر کنم اونقدر عجیب نوشته ام که فقط خودت بفهمی که چه می گویم و تویی که حتی فکر کنم هیچ وقت هم اینجا را نخوانی .. و اونقدر غریب حرف می زنم که هر خواننده رهگذری فکرکند از چه جمع ممنوعه ای حرف می زنم! در حالیکه اینگونه جمع ها و بودنها اکنون بخش روتین و همیشگی جامعه ماست و فقط این منم که در ذهنم این همه آن را پر رنگ کرده ام 

پ ن:

کلاس زبانی با ۲۰ نفر شرکت کننده در قالبی غیر رسمی و در منزل یکی از اقوام به طور مرتب تشکیل می شود که من نیز در این کلاس هستم افراد کلاس ترکیب سنی ۵۵-۲۵سال دارند و بدون تفکیک جنسیت.... در انتهای کلاس نیز در حد ۵ دقیقه عموما دف نوازی و همخوانی جمعی است....

دلیل نوشت...

برای تو نوشتن هم سخته هم آسان

سخته چون فرایند آشنایی من و تو اصلا متفاوت است و کلا هدف بودنمان کنار هم نیز... حتی تایم بودنمان کاملا منظمه گاهی نه یک ثانیه بیشتر و نه یک ثانیه کمتر

دسترسیم به تو فقط در قالبی کاملا رسمی و با یک درخواست باید باشه این خوبه البته برای منی که حتی همین هم آزارم می دهد چرا که با تو در ارتباطم ...ارتباطی در قالب دو جنس کنار هم

و اما قرار است از واکنشهایم بعد هر شنیدار بگویم چرا که به تازگی اونقدر زیادند و درهم که مراهم به هم میپیچند

اما آسان است چرا که تو همه حس هایم را می دانی و خوب می فهمم که قضاوت نمی کنی و ذهن من پر است از حرفهایی برای تو